بوی حادثه می آید، آن گاه که شهر در خود می لرزد، آسمان فرو می ریزد، دیوارهای شهر آوار می شود، و عنکبوت های شهر سکوت ابدی اش را سرفه می کند، مسموم می شود، بر خاک می غلتد. شهر جان می دهد.
وقتی تاریخ فاجعه شیمیایی سردشت را در ذهنم مرور می کنم و آن را ورق می زنم، ناخودآگاه تصویری از کودکان مظلوم و بی گناه با نفس های خردلی و تاول های داغ برایم تداعی می شود و آن لحظه، عجیب نفسم تنگ می شود.
جانباز شیمیایی ملایری گفت: از دولت مردان فقط میخواهم در هزینههای درمان کمکمان کنند تا بتوانیم نفس بکشیم، مصرف برخی از داروهای خارجی هزینههای بالایی دارد و از توان ما خارج است.