اوقات شرعی

 

آخرین اخبار

22. دى 1392 - 5:03   |   کد مطلب: 4276
دوستان دور هم در حالي كه براي يك شب پرهيجان برنامه‌ريزي مي‌كردند؛ يكي از افراد گروه را هم فرستادند تا كمي بالاتر و كمي پايين‌تر اين بلوار پرخير و بركت را ورانداز كنند تا ببينند كجا مي‌شود هم برف‌بازي كرد و هم آتشي به پا كرد و هم قلياني كشيد.

به گزارش صبح الوند، حكايت عجيب و غريبي دارد اين بلوار ارم (آخر اسفالت). روزگاري اينجا براي همداني‌ها آخر شهر بود. به قولي بي‌در و پيكرترين منطقه‌اي كه تابستان‌هاي خنك و سرسبزي داشت و به قول قديمي‌ترها زمستان‌ها رفت و آمد به آنجا ممكن نبود و جاي گرگ‌ها و سگ‌ها مي‌شد.

چند سالي است اما اين بلوار نام آشنا جاي خاصي ميان برنامه‌هاي تفريحي مردم شهر پيدا كرده است. نه تنها فصل بهار و تابستان تمام پياده‌روها و فضاهاي سبز احاطه‌كننده آن به قولي جاي سوزن انداختن نيست. بلكه زمستان‌ها هم پر رفت وآمد است. هر خانواده همداني در هفته اگر يكي 2 وعده شام يا ناهار را در آنجا نخورد روزگارش نمي‌گذرد.
شايد براي شما هم اتفاق افتاده باشد كه دست فاميل غيرهمداني‌تان را بگيريد و براي تفريحي به آنجا ببريد. در ذهن آنها بلوار، بلوار گفتن‌هاي ما تصويري از يك فضاي سرسبز و پردرخت نقش مي‌بندد كه تفريحات خاصي هم دارد اما وقتي آنها هم به آنجا مي‌رسند تازه مي‌فهمند از اين خبرها نيست؛ بلوار يك جاده كوتاه يا خيابان بلندي است كه مانند همه خيابان‌هاي ديگر بر تنش آسفالتي طوسي رنگ نقش بسته است و درخت‌هاي كوتاه و بلند آن را احاطه كرده‌اند. اما واقعاً خاصيت اين بلوار چيست كه در هر فصلي جاذبه‌اي منحصر به فرد براي همداني‌ها شده است.
قصه هواخوري و دور هم جمع شدن‌ها در اين منطقه قصه بهار و پاييز نيست. حالا ديگر همداني‌هايي كه به قول قديمي‌ها با آمدن زمستان سرشب راهي خانه و كاشانه‌شان مي‌شدند، پس از پايان ساعت كاري و حتي شب‌نشيني‌هايشان براي تجربه كردن حس خوب برف‌بازي و درك زمستان راهي بلوار ارم مي‌شوند. اين گفته ما نيست شواهدي است كه ماشين‌هاي تيوپ‌سوار در اين شب‌ها نشان مي‌دهند.
حالا اين ادعا را ثابت مي‌كند ديگر ساعت‌هاي پاياني شب آخر آسفالتي كه در يكي 2 دهه گذشته در زمستان‌هايش بر فراز آسمان آن هم پرنده پر نمي‌زد به پر رفت و آمدترين منطقه شهر تبديل شده است.
وجود بيمارستان، يك هتل، شهربازي، رستوران سنتي، رستوران فست‌فود، كافي‌شاپ، قهوه‌خانه و حتي ماشين وانت‌هايي كه در سمت راست اين بلوار صف كشيده‌اند، همه و همه چند صباحي است ماهيت اين آخرين خيابان شهر را تغيير داده‌اند.
وقتي از انتهاي اين بلوار به سمت پايين روان مي‌شويد، وانت‌هايي كه همه تقريباً يك شكل هستند و به يك فروشگاه كوچك تنقلات تبديل شده‌اند. توجه را جلب مي‌كند، عمر اين شكل كاسبي در اين منطقه كمتر از 2 سال است. البته توصيف خوب يا بد بودن اين تصوير هدف نگارنده نيست كه در اين زمينه كارشناسان حاذق بايد اظهارنظر كنند.
اما هر چه هست اين بلوار به يك پديده نو در همدان تبديل شده است. پديده‌اي كه هر روز هم به روزتر مي‌شود تا همين يكي 2 هفته پيش اقلام فروشگاه‌هاي متحرك وانتي‌هاي بلوار خلاصه مي‌شد در تنقلات، باقالي، لبو، آب جوش و چايي كه البته با قليان‌هاي ايستاده ورودي آنها تزئين شده بود.
اما اين شب‌هاي پربرف بر اجناس آنها اضافه شده است. حالا ديگر تيوپ‌هاي باد كرده در سايزهاي مختلف هم به آنها اضافه شده است. تيوپ‌هايي كه با اجاره يا حتي خريد آنها براي ساعت‌هاي متمادي تفريح مدرن خانواده‌ها در اين منطقه كامل مي‌شود. براي من كه ديدن اين تصاوير سؤال برانگيز بود. براي شما را نمي‌دانم، به منظور درك شرايط از نزديك‌تر همين ديشب كنار يكي از وانت‌ها توقف كردم و پياده شدم.
به قولي از شيرمرغ تا جان آدمي‌زاد را مي‌توانستم از صاحب فروشگاه داخل وانت براي خريد تقاضا كنم. كنار قليان‌هاي ايستاده و تيوپ‌هاي روي هم چيده شده وانتي 4 نفر ديگر هم ايستاده بودند.
يكي سمبوسه سفارش مي‌داد، ديگري قليان جدا مي‌كرد و آن يكي با مشت و لگد البته به آرامي به تيوپ‌ها مي‌كوبيد تا يكي از بهترين و سفت‌ترين آنها را انتخاب كند.
دوستان دور هم در حالي كه براي يك شب پرهيجان برنامه‌ريزي مي‌كردند؛ يكي از افراد گروه را هم فرستادند تا كمي بالاتر و كمي پايين‌تر اين بلوار پرخير و بركت را ورانداز كنند تا ببينند كجا مي‌شود هم برف‌بازي كرد و هم آتشي به پا كرد و هم قلياني كشيد.
مات و مبهوت مانده بودم به اين حجم سنگين تفريحات، با خودم گفتم خدا وكيلي كجاي شهر مي‌شود، اين همه امكانات و تفريحات با ربط و بي‌ربط را به راحتي در يك چشم به هم زدن پيدا كرد.
حالا مهم نيست سمبوسه وانتي بهداشتي است، مجوز فروش قليان دارد، تيوپ بازي روي برف سلامت را به خطر مي‌اندازد. اصلاً آتش درست كردن كنار تير چراغ برق يا ديوارهايي كه پس از آب شدن برف سياه مي‌شوند تصوير بدي از حضور من اينجا خواهد گذاشت، مهم اين است كه به قولي اينجا با يك انگشت اشاره و كمي شل كردن سر كيسه مي‌توان ساعت‌هاي پر از تفريحي را براي خود و خانواده‌ام رقم بزنم.
برگشتم و سوار بر خودرو به حركت ادامه دادم. يك، 2، 3، 11، 14، اين اعدادي بود كه پسرم پس از شمردن وانتي‌هاي كنار بلوار به دست مي‌آورد.
شمردن 14 وانت پر از تنقلات و قليان و هياهيو در حالي ما را به خود مشغول كرده بود كه نگاهمان به چراغ‌هاي خاموش شهربازي گره خورد و آهمان سرد شد. فكر مي‌كنم اين تنها ما بوديم كه مي‌خواستيم در يك شب زمستاني تفريحي امن‌تر در فضايي باكلاس‌تر را تجربه كنيم آن هم كه به در بسته خورديم.
چراغ‌هاي خاموش شهربازي ساعت 8 شب بيانگر آن بود كه در اين شب‌هاي سرد در اين مكان كه مي‌توانست بهترين جا براي گذراندن اوقات فراغتي به روزتر باشد، خبري از شادي و بازي نيست. البته من دليل بسته بودن آن را نفهميدم اما قدرت تخيلم بيكار ننشت و به من گفت خوب معلوم است اينجا خبري از مشتري نبايد باشد تا تيوپ سواري مجاني و سمبوسه 1200 توماني و سرسره برقي و يخ‌زده مجاني و آتش سوزان كنار خيابان مانده است.
شايد كم بودن مشتري اين شب‌ها صاحبان شهربازي را مجاب كرده است، حداقل براي مديريت هزينه‌هاي مصرفي‌شان آنجا را در ساعت‌هايي از شب تعطيل كنند. شايد هم دليل ديگري داشت كه من ازآن بي‌خبر بودم.
در اين لحظه يكباره به خودم آمدم و به اين قوه تخيلم هشدار دادم كه مبادا مردم شهر من را اينگونه توصيف كني. مطمئن باش تمام اين آدم‌ها كه صداي خنده و شادي‌شان از سرسره بازي رو برف با تيوپ به هوا رفته است؛ آمده بودند به شهربازي امن و آبرومند شهر برونديا در رستوران شام بخورند. اما چون امشب اينجا تعطيل بود مجبور شدند كنار هم با همين وسايل دم دست لحظه‌هاي برفي‌شان را بدون امكانات پيشرفته خوش بگذرانند و گرنه همه اينها مي‌دانند سرسربازي روي برف آن هم با اين تيوپ‌ها خطرناك است و همه مي‌دانند خوردن هر سمبوسه يا فلافلي از فروشنده‌اي كه مجوز بهداشت ندارد به صلاح نيست.
اصلاً اينها كه قليان كشيدن در مرامشان نيست چه برسد به آنكه بخواهند كنار تير چراغ برق يا ديوار باغ مردم آتش روشن كنند. چراكه مردم شهر من مي‌دانند زمستان مي‌گذرد و روسياهي به ذغال مي‌ماند.
البته اين قديم‌ها بود كه ذغال روسياهي را به جان مي‌خريد. اين روزها بايد گفت زمستان مي‌گذرد و روسياهي به در و ديوار باغ‌هاي كنار بلوار ارم همدان مي‌ماند.
به هر حال يك شب زمستاني پرهياهو هم بر ما گذشت و هزار سؤال بي‌جواب و تصوير نازيبا در ذهنمان نقش بست. ما كه رفتيم اما جاي خيلي‌ها را خالي كرديم.

نویسنده : مریم مقدم

دیدگاه شما

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
کنگره ملی8000شهیداستان همدان